مورخ و داستان نويس معروف اسماعي مي گويد: آنها خدمتكاري زيبا براي معاويه آوردند. از قيمت آن س itsال كردند ، گفتند: يك درهم درهم! معاويه آن را خريد. سپس به عمرو بن عاص نگاه كرد و گفت:به نظر شما كي شايسته اين خدمتكار است؟گفتيم: اميرالمومنين. (منظورم تو هستي!)ديگران در اطراف او نيز همين حرف …
امام حسين(ع) و آزاد كردن كنيز اهدايي معاويه! https://moonnews.ir/امام-حسينع-و-آزاد-كردن-كنيز-اهدايي-معا/ ماه نيوز Wed, 17 Mar 2021 01:54:05 0000 عمومي https://moonnews.ir/امام-حسينع-و-آزاد-كردن-كنيز-اهدايي-معا/ مورخ و داستان نويس معروف اسماعي مي گويد: آنها خدمتكاري زيبا براي معاويه آوردند. از قيمت آن س itsال كردند ، گفتند: يك درهم درهم! معاويه آن را خريد. سپس به عمرو بن عاص نگاه كرد و گفت:به نظر شما كي شايسته اين خدمتكار است؟گفتيم: اميرالمومنين. (منظورم تو هستي!)ديگران در اطراف او نيز همين حرف …
مورخ و داستان نويس معروف اسماعي مي گويد:
آنها خدمتكاري زيبا براي معاويه آوردند. از قيمت آن س itsال كردند ، گفتند: يك درهم درهم! معاويه آن را خريد. سپس به عمرو بن عاص نگاه كرد و گفت:
به نظر شما كي شايسته اين خدمتكار است؟
گفتيم: اميرالمومنين. (منظورم تو هستي!)
ديگران در اطراف او نيز همين حرف را زدند.
معاويه گفت: نه ، اين براي حسين بن علي (عليه السلام) درست است. او شايسته نگه داشتن اين خدمتكار است ، زيرا او داراي افتخار خانوادگي است و بهتر است او را به دليل ابهاماتي كه به دليل اختلاف بين ما و پدرش به وجود آمده است ، نزد او بفرستيم.
در اين هنگام ، او دستور داد كه آماده شود و امام را هديه بگيرد.
در چهل روز او آماده سفر بود [به مدينه] كره ثروت زياد ، لباس و بسياري چيزهاي ديگر براي او فرستاد.
معاويه نامه اي به امام نوشت و گفت:
امير الم Mمي يك كنيز خريد و او را پسنديد ، اما او براي تو فداكاري كرد.
هنگامي كه كنيزك را نزد امام حسين (ع) آوردند ، حضرت از زيبايي او متعجب شد. (تعجب با زيبا)
پرسيد: اسم شما چيست؟
كنيز گفت: هوي.
حضرت فرمود: الحق كه نام مناسب يكديگر است.
سپس پرسيدند: آيا مي توانيد چيزي بخوانيد؟
كنيز گفت: بله! هم قرآن و هم شعر.
حضرت فرمود قرآن بخوان.
كليدها شروع شد:
امام از او خواست اگر مي داند شعر را بخواند. كنيز گفت:
آيا من امن هستم
حضرت فرمود: آرى.
خدمتكار خواند:
اگر زندگي مي كنيد چمدان هستيد
با اين حال ، انسان نمي تواند زنده بماند
[تو متاع خوبي هستي اگر در اين دنيا بماني، و البته انسان جاودان نخواهد ماند]
حضرت گريست و فرمود:
شما آزاد هستيد و تمام ثروت ارسال شده توسط معاويه به شما تعلق مي گيرد.
سپس از او پرسيدند: آيا در مورد معاويه شعر گفتي؟
خدمتكار گفت: بله ، اين است:
الفيت الفتي يحيي و يجمع جهده
لطفا ثروتمند و وراث بمانيد
پسر چيزي جز بخشي از جلسه ندارد
اگر دنيا در برابر يداو متفاوت است
[جواني را ديدم كه زندگيش مي گذشت و تلاش مي كرد تا بي نياز شود، در حالي كه وارثان در انتظار مرگش نشسته بودند. آنچه براي مرد مي ماند تقواست، چيزي كه وقتي مي ميرد، به او باز مي گردد].
امام دستور داد كه يك هزار دينار ديگر به او بدهند.
سپس گفت: پدرم در اين باره همان حرف را زد:
و آنچه جهان مي خواهد براي شماست
سن من كمي او را مقصر مي داند
اگر مديريت كنم يكي وسوسه مي شود
و اگر پذيرفته شود ، كمي دائمي بود
هركس به دنبال دنيا مي رود و به دنبال شرايطي است كه باعث خوشبختي آن شود ، قسم مي خورم كه هيچ چيزي نخواهد گذشت كه او را مقصر مي داند. اگر دنيا از انسان دور شود ، اين خيانت و وسوسه براي انسان است و اگر از انسان رويگرداني كند ، كوتاه مدت خواهد بود.
پس از آن حضرت گريه كرد و به نماز برخاست.
منبع: تاريخچه شهر داماف شهر داماف ، شرح حال زنان ، ص 470-