معلمان در مواجهه با شش چالش؛ بازانديشي بحرانِ آموزش در ايران

به برترين خبرنامه تخصصي ويلاي ايران خوش آمديد.

معلمان در مواجهه با شش چالش؛ بازانديشي بحرانِ آموزش در ايران

۱۵ بازديد

روش فوريت و فوريت ، كه سابقه چندان موفقي ندارد. معلمان و دانش آموزان چنين تجربه اي نداشته اند و خود آموزش مجازي و از راه دور نيز ممكن است مثر نباشد. هر چه باشد ، ممكن است به زودي شاهد بازگشايي مدارس و آموزش حضوري دانش آموزان باشيم. اما مشكل اصلي جاي ديگري است. …

معلمان در مواجهه با شش چالش؛ بازانديشي بحرانِ آموزش در ايران https://moonnews.ir/معلمان-در-مواجهه-با-شش-چالش؛-بازانديش/ Tue, 12 Oct 2021 14:02:43 0000 عمومي https://www.moonnews.ir/معلمان-در-مواجهه-با-شش-چالش؛-بازانديش/ روش فوريت و فوريت ، كه سابقه چندان موفقي ندارد. معلمان و دانش آموزان چنين تجربه اي نداشته اند و خود آموزش مجازي و از راه دور نيز ممكن است مثر نباشد. هر چه باشد ، ممكن است به زودي شاهد بازگشايي مدارس و آموزش حضوري دانش آموزان باشيم. اما مشكل اصلي جاي ديگري است. …

روش فوريت و فوريت ، كه سابقه چندان موفقي ندارد. معلمان و دانش آموزان چنين تجربه اي نداشته اند و خود آموزش مجازي و از راه دور نيز ممكن است مثر نباشد. هر چه باشد ، ممكن است به زودي شاهد بازگشايي مدارس و آموزش حضوري دانش آموزان باشيم.

اما مشكل اصلي جاي ديگري است. اينها چالش هايي است كه معلمان با آن روبرو هستند. مسائلي كه بر تعهد و انگيزه معلمان تأثير منفي مي گذارد و سطح و كيفيت تدريس را نيز كاهش مي دهد. اين چالش ها اولاً پيچيده و دوم ساختاري است.

افزايش و سقوط معلمان در شش چالش:

1. چالش معيشت
اين اولين نكته اي است كه معلمان و البته همه اقشار جامعه با آن دست و پنجه نرم مي كنند. موانع معيشتي ، بي ثباتي اقتصادي و روند فوق العاده تورم و تورم ، ظرفيت ، فرصت ها و انگيزه هاي لازم براي انجام عمليات آموزشي و يادگيري را از بين مي برد. و فقط معلمان نيستند كه بر كيفيت زندگي تأثير منفي گذاشته و انگيزه انجام وظايف شغلي را در همه مشاغل كاهش داده اند.
با اين حال ، مشكلات و سختي هاي جسماني ، هر چند مهم هستند ، اما تنها يك عامل هستند و علل ديگر بايد در نظر گرفته شوند.

به تناقض با محتواي درس
دوم ، چالشي كه كمتر ديده مي شود كنار آمدن ، يا حداقل انحراف از مسير است. دو نوع تقابل و انزوا را مي توان از يكديگر متمايز كرد:

الف) مصاحبه انتقادي از معلمان با برخي از مطالب درسي ، كه آنها آن را مملو از مشكلات و انتقادات مي دانند. به زبان ساده ، معلم بايد چيزي را بياموزد كه او قبول ندارد. بخشي از محتواي اين دوره ها با ارزشهاي سياسي و فرهنگي جامعه سازگار نيست. به دليل اين ناسازگاري ، معلم نقش “واعظ” را ايفا مي كند. ترويج و دفاع از آموزه هاي سياسي و فرهنگي ، كه نه تنها آنها بلكه دانش آموزان نيز با اين آموزه ها بيگانه هستند.
در اين شرايط است كه معلم به عنوان حامي ايدئولوژي يا ديدگاه خاصي نمي تواند نقش يك معلم بي طرف را ايفا كند. همين تضاد بين معلم و محتواي درس ، انگيزه و تعهد معلمان را سلب مي كند. سازمان دهندگان خطوط اصلي آموزش و پرورش نمي دانند كه بين معلمان و حافظان ايدئولوژي تفاوت زيادي وجود دارد و بين منطقي سازي و گسترش پروژه و رويكرد مفهومي آموزش علوم تفاوت زيادي وجود دارد.

ب) اعتراض دوم معلم به درس در بي اهميتي و بي فايده بودن برخي از مطالب درس است. معلم مي داند كه آنچه موظف است به آن درس بدهد يك درس بيهوده است. زيرا به زندگي حال و آينده دانش آموز ربطي ندارد. چه ارتباطي با درسهاي آمادگي دفاعي ، درسهاي تفنگ حمله ، ايستادن اسلحه ، عقب نشيني ، تفنگ ساچمه اي و درسهاي پيشرو ، به ويژه زندگي و آينده دانش آموزان دختر دارد؟
اختلاف بين برخي مطالب و كتابهاي درسي باعث مي شود معلمان تدريس را تخيلي ، بي اثر و بي فايده بدانند و به تدريج انگيزه تدريس را از دست مي دهد. معلم قبل از هر چيز بايد اهميت و ضرورت درس را در گفتن مشتاقانه چيزهايي كه دانش آموز مي داند عميقا تصديق كند.

3. بحران قدرت ، اين سومين چالشي است كه معلمان با آن روبرو هستند ،
بحران قدرت، سومين چالشي كه معلمان احساس مي كنند اين است كه “اقتدار منطقي” يك الزام ضروري در فرايند تدريس است. لوك فري در كتاب عشق به اين موضوع اشاره كرده است. لوك فري مي نويسد: “من راهي نمي دانم كه فرزندانم را بدون كمي اختيار كار كنند.”
كاهش قدرت معلم مي تواند به معناي دموكراتيزه كردن روابط باشد. اگر چنين است ، البته اين چيز خوبي است ؛ اما سقوط قدرت در ايران نتيجه ناسازگاري اجتماعي و نوعي سردرگمي و ناهنجاري است تا فرهنگ و ارزشهاي دنياي مدرن. همچنين محصول تغيير سريع ارزشهاي فرهنگي و بر هم زدن نظم اجتماعي است.
حداقل در صورت عدم وجود اختيار ، تربيت فرزندان دشوار است. و آموزش آنها دشوارتر مي شود. همچنين شايان ذكر است كه سوء استفاده از قدرت و ناتواني معلمان در كنترل روابط اخلاقي و فكري علت اصلي از دست دادن قدرت لازم است.
با اين حال ، كاهش چشمگير قدرت در فرايند تدريس يك چالش عمده براي معلمان است كه به وضوح بر كيفيت آموزش دانش آموزان تأثير مي گذارد.

4. “خانواده معلول” چهارمين چالش براي معلمان است
سازمان خانواده حامي آموزش ديني و اخلاقي كودكان است. خانواده ها بايد فرزندان خود را خوب تربيت كنند “تا موقعيت مناسبي براي آموختن آنچه در هنگام ورود به مدرسه آموخته مي شود ، داشته باشند و معلمان نيازي به كاري ندارند كه والدين از آن غفلت كرده اند” (لوك رايگان).
خانواده معلول خانواده اي است كه وظيفه والدين خود را به درستي انجام نداده است.

واگذاري نقش آموزشي خانواده به مدرسه يك اشتباه بزرگ بود كه پس از پيروزي انقلاب تشديد شد. “معلم آنجا نيست كه در مورد خوشبختي يا زندگي خوب ، سياست يا دين اظهار نظر كند.” خانواده بايد قبل از شروع مدرسه به فرزندان خود اين را آموخته باشند. اما وضعيت به گونه اي است كه خود معلمان با بزرگترين چالش كودكاني روبرو هستند كه آمادگي كافي براي ورود به روابط مدني و اجتماعي توسط خانواده را ندارند.

5. خانه و مدرسه را خراب كنيد
آموزش رسمي مدرسه يكي از چالش هاي معلمان است كه با استرس برخي ارزش ها و باورها و شيوه هاي زندگي حاكم بر خانواده كنار مي آيند. ناهمگوني محيط مدرسه با محيط خانواده و محيط اجتماعي سه جنبه استرس دانش آموزان است. نتيجه اين است كه بين آنچه در مدرسه آموزش داده مي شود و آنچه در جامعه مي گذرد ، و بين زندگي خانوادگي ، شخصيت هاي متزلزل ، چند وجهي و در نهايت رفتار بد در فرايند آموزشي دانش آموزان ، تضاد ايجاد شود.

دانش آموزي كه تحت تأثير محيط هاي مختلف است اما داراي ارزش هاي خانوادگي متضاد با مدرسه است ، نسبت به مدرسه و معلم تعصب منفي دارد و اين وضعيتي است كه مانع بزرگي در مسير وي ايجاد مي كند. آموزش و تدريس. با حاكميت شيوه زندگي و ارزشهاي خانوادگي در جامعه ، چالش معلمان براي بهبود ذهن دانش آموزان و كنترل روابط آنها با مدرسه و كلاس درس افزايش مي يابد.

6. عدم تمايل دانش آموزان به يادگيري را به چالش بكشيد
يكي از چالش هاي اساسي ، تعصب منفي جامعه نسبت به يادگيري علم و ميزان پايين ميل به “دانستن” و “بيدار شدن” است. اشتياق به علم و آموزش را مي توان با علاقه اجتماعي به كتاب و مطالعه اندازه گيري كرد. با اين حال ، تحقيقات تجربي نشان داده است كه تيراژ كتاب و سرانه مطالعه در اين كشور به طرز نگران كننده اي پايين و حتي بسيار افسرده است.

دانشجوياني كه نمي خواهند در جامعه و خانواده خود بدانند نمي توانند با كتاب سازش كنند. آنها كتاب را عنصري غير ضروري مي دانند و داوطلبانه به سمت دانش حركت نمي كنند. نداشتن دانش و نداشتن انگيزه براي كسب دانش مانع اصلي در فرايند آموزشي است. بنابراين ، معلمان مجبور نيستند براي كاشتن بذر دانش با زمين آماده باشند ، بلكه بايد سرزميني را كه به يادگيري دانش واكنش منفي نشان مي دهد مواجه كنند.

ترك تحصيل يك كودك ايراني نماد و پيامد فرار فرهنگ عمومي از “دانش” است ، يك پديده آسيب شناختي كه پايه هاي جامعه را تضعيف مي كند. پديده “ارتداد دانش آموز” چالشي دشوار است كه معلمان با آن روبرو هستند. به عنوان يك محيط و نگرش آنها نسبت به كتاب و خواندن چندان مثبت نيست ، بنابراين ، آنها مشتاق ورود به فرايند يادگيري نيستند. يادگيري در مقابل دانش آموز يك چالش روزانه براي معلمان است.

ناسازگاري مدرسه و خانه با مدرسه با تغيير فرهنگي جامعه ، و نهاد آموزش و پرورش با دنياي جديد ، باعث شده است كه كودكان آمادگي كمتري براي ورود به فرايند آموزش و يادگيري داشته باشند و ظرفيت لازم را براي فراگيري علم كسب نكرده باشند. به بنابراين ، مشكل آموزش و پرورش بسيار بيشتر از مدرسه قبل از مسئوليت نهاد خانواده و نهاد سياست در ايران است. ناكارآمدي نهاد خانواده و دخالت ايدئولوژيك نهاد سياسي در آموزش و پرورش مهمترين مشكلات امروز ايران است.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.